۲ سال پیش در چنین روز و ساعتی یه فرشته به خانواده ۲ نفری ما اضافه شد .
یه جوجه که بعدا اسمشون شد آقا ایلیا .
پسرم تولدت مبارک .
با آقا ایلیا رفته بودیم سرزمین عجایب که اصلا مجال عکس گرفتن به ما نداد .
همین یه عکس هم به زور ازش گرفتم .
هفته پیش که خونه مامان بزرگ ایلیا بودیم . آقا اشتباهی پاشو گذاشت رویه یه سوسک مرحوم .
آقا سوسکه هم که کاملا قدرت پای آقا ایلیا رو درک کرده بود به پودر تبدیل شد و از اون روز ایلیا دلش به حال هرچی سوسک و مورچه و ... گودزیلا و کینگ کنگ و ... هست اساسی میسوزه .
حالا به شدت از این موجودات دوست داشتنی ! میترسه و هیچ رقمه دیگکه باهاشون حال نمیکنه .
و ما موندیم چیکار کنیم با این همه شجاعت !