پس از مدتها تصمیم گرفتیم با آقا ایلیا و مامی بریم مسافرت .
کجا ؟
مشهد .
خلاصه پس از کلی برنامه ریزی رفتیم و مستقر شدیم و قرار بود از ۵ شنبه برنامه رو شروع کنیم که آقا ایلیا یادش افتاد مدتیه مریض نشده و همون جا مریض شد .
یه ویروس پاکستانی همان و ۳ روز بیمارستان و کلینیک و ... همان .
تا اینکه روز آخر یه کم بهتر شد و حول حولکی رسیدیم به چند تا برنامه .
اول از همه رفتیم حرم و کلی حال کردیم .
بعدش هم آقا رو بردیم باغ وحش و اون کلی حال کرد و فرداش هم اومدیم خونه و همه حال کردیم .
همین ...
بالاخره روز 2 شنبه مورخه 1389/06/01 بر تخت آرایشگاه جلوس اجلاس فرموده و گیسوان افشان خود را آماج حملات جوانمردانه و ناجوانمردانه دشمن قرار دادند و در انتها پیروزمندانه با کله ای به غایت قلمبه و سلمبه از مرکب پیرایش پایین آمدند .
اضافه شدن یک خرج دیگر به نام اصلاح ایلیا را به خودم پدر گرامی ! تبریک فراوان عرض مینمایم .
از دیروز بعد از ظهر آقا ایلیا رسما بزرگ شده و اون داستان رو ترک کرده .
کدوم داستان ؟
دیروز آقا ایلیا رو از شیر گرفتیم و دیشب حسابی پکر بود و مظلومانه دنبالش میگشت اما ...
روز گذشته 89/05/16 آقا ایلیا موفق به کسب عنوان کوچکترین کماندار غرب کشور در مسابقات آزاد تیر و کمان غرب کشور شد و لوح سپاس با امضای مدیر تربیت بدنی و رئیس هیئت تیر و کمان رو دریافت کرد .
این اولین قدم برای قهرمانی جهان ایشونه .
البته استایل این کماندار مورد توجه و تشویق کماندارها قرار گرفته و اساتید عزیزی چون مجید میررحیمی و نورمحمد بیگ هم افتخار دادند و با این کماندار عکس یادگاری گرفتند .