۲ سال پیش در چنین روز و ساعتی یه فرشته به خانواده ۲ نفری ما اضافه شد .
یه جوجه که بعدا اسمشون شد آقا ایلیا .
پسرم تولدت مبارک .
با آقا ایلیا رفته بودیم سرزمین عجایب که اصلا مجال عکس گرفتن به ما نداد .
همین یه عکس هم به زور ازش گرفتم .
هفته پیش که خونه مامان بزرگ ایلیا بودیم . آقا اشتباهی پاشو گذاشت رویه یه سوسک مرحوم .
آقا سوسکه هم که کاملا قدرت پای آقا ایلیا رو درک کرده بود به پودر تبدیل شد و از اون روز ایلیا دلش به حال هرچی سوسک و مورچه و ... گودزیلا و کینگ کنگ و ... هست اساسی میسوزه .
حالا به شدت از این موجودات دوست داشتنی ! میترسه و هیچ رقمه دیگکه باهاشون حال نمیکنه .
و ما موندیم چیکار کنیم با این همه شجاعت !
داستان اون جمعه به یاد ماندنی رو که یادمونه .
اما این بازیکن جدید چلسی با این تیپ خفنش که هر کاری کردیم راضی نشد جور دیگه بشینه در نوع خودش بی نظیره .
دیروز بالاخره آقا ایلیا دکترشد .
بعد از اینکه از تل موی مامانی به عنوان گوشی پزشکی استفاده میکرد به این نتیجه رسیدیم که میتونه دکتر بشه و دیروز عصر رسما به جرگه پزشکان ! پیوست اون هم با یک ست پزشکی .
عکس و سایر مشخصات متعاقبا درج خواهد شد .