چهارشنبه هفته گذشته بود که آقا ایلیا بعد از خورد کیک تویه خونه حالش به هم خورد . ما هم فکر کردیم زیادی خورده و بهش آب میوده دادیم . اما باز هم بالا آورد . تا شب این موضوع ادامه داشت و کم کم بی حال شد تا اینکه ساعت ۱۰ رفتیم کلینیک و براش سرم زدیم . ساعت ۲ اومدیم خوابیدیم و باز هم فرداش ساعت ۵ رفتیم سرم زدیم و دکتر هم چندتا آمپول براش نوشت .
جمعه صبح آمپولشو زدیم و ساعت ۱ بود که اون اتفاق افتاد و پسرم رو با حالت تشنج بردیم بیمارستان .
بالاخره بعد از دو روز بستری شدن و تحت نظر بودن مشخص شد که یه شک دارویی بوده و به دلیل عوارض جانبی داروی .. آمیکاسین .. این حالت رخ داده .
از همه پدر مادرا خواهش میکنم با اولین تظاهر بیماری اسهال و استفراغ حتما فرزندشون رو به بیمارستان ببرند و حتما فقط به متخصص مراجعه کنند . دکتر ما که خیر سرش متخصص اطفال بود نتونست براش کاری کنه و فقط خدا بهمون رحم کرد .
در مورد عوارض داروها هم حتما سوال کنید و تا کاملا مطمئن نشدید اونو به بچتون ندید .
خدا نگهدار همه فرشته های کوچولو باشه . آمین .
یکی از فعالیتهاییکه با آقا ایلیا انجام دادیم تیر اندازی بود که خیلی خیلی ازش استقبال کرد .
البته با تپانچه گازی خیلی حال نکرد اما تا دلت بخواد با کمانهای بابا ( ریکرو و کامپوند) کلی پز داد و تازه به همه هم معرفی میکرد .
اینجا هم با تیر کربن فلش ۱۵ هزار تومنی بابا داره به اصطلاح خوش" پرتاب - برنده " میکنه .
بالاخره عید هم از راه رسید و دومین سالیه که آقا ایلیا با ما داره عید رو جشن میگیره .
تویه چیدن سفره هفت سین که کمک کرده و با خوردن انواع شکلات و آجیل و مخصوصا خیار کلی حال میکنه .
تازه به مهمونا هم تعارف میکنه : مهمونا بخورید !!
از اونجا که خیلی هم مهمون نوازه تا یه مهمون میبینه (( آی کردی کردی )) میرقصه .
تا گزارش بعدی فعلا .
حدود یک هفته میشه که بیلی داره چند سیلابی صحبت میکنه .
و دیشب برای اولین بار گفت : ایلیا مامانشو دوست داره !!
که یهویی هردومون خشکمون زد و یه بار دیگه خدارو شکر کردیم .
جملاتی مثل :
اذیت نکن .
زود بیا .
ایلیا خوابش میاد .
ایلیا غذا بخوره .
ایلیا لباس بپوشه .
ایلیا پی پی !
دارت بازی بکنه .
و ...
از آخرین اختراعات کلامی آقا ایلیا هستش .
البته جنگیدن رو یادش نمیدم . چون قرار نیست تویه روستای دور افتاده بزرگ بشه و برای بدست آوردن غذا جنگ بکنه .
قانون مند بودن . مهارتهای کلامی . زبان انگلیسی و کامپیوتر محورهای اصلی ما برای تربیت آقا ایلیاست .
تصمیم ندارم براش پلی استیشن بخرم تا مثله یه نفر دیوونه بشه و با خودش در حال راه رفتن کشتی کج بگیره یا اینکه شبها خواب لاک پشتهای نینجا ببینه .
دنیای آینده دنیای حرف زدنه .
دیشب برات گریه کردم .
چون میبینم که خیلی مهربونی . جون میبینم که گذشت داری . چون میبینم که اسباب بازیهات رو به هم سن و سالای خودت میدی در حالیکه اونا کتکت میزنن .
بابایی کاش میتونستم یه جایی ببرمت تا دیگه مجبور نباشی از کسی بترسی .
پسرم دلم میخواد قوی باشی اما چجوریش رو نمیدونم .
قدرت طلبی تویه ذاته بعضیها هست . اما چرا باید اونو به رخ همه بکشن .
ایلیای من دوستت دارم با همه مهربونیهات .